1-افراد 30 برابر بیشتر در حضور جمع می خندند تا در تنهایی و بطور انفرادی.
2-خنده قابل سرایت است.
3-صدای خنده متشکل از آواهایی است که در هر 210 میلی ثانیه تکرار میشوند.
4-انسان ها بسته به اینکه در حضور چه فرد و یا افرادی هستند بطور متفاوتی میخندند.
5-مردها
هنگامی که در کنار یکدیگر میباشند، با خندیدن دوستی و رفاقت خود را ابراز
کرده و روحیه رقابت جویانه میان خود را تعدیل میبخشند.
6-حداکثر فرکانس صوتی که مردها قادرند با خنده تولید کنند 1200 هرتز است، اما زنان قادرند فرکانسی تا 2000 هرتز تولید کنند.
7-خنده همواره پس از مکث در پایان جملات و عبارات خنده دار روی میدهد.
8-کودکان 300 بار در روز و بزرگسالان بطور متوسط 17 بار در روز می خندند.
9- 80 درصد خنده ها در پاسخ به جوک و لطیفه نمیباشد. اغلب خنده ها در هنگام خداحافظی و یا خوشامد گویی و سلام کردن روی میدهند.
10-زنان 126 درصد بیشتر از مردان میخندند.
11-صدای خنده زنان آهنگین تر از صدای خنده مردان است.
12-شمپانزه ها و موشهای صحرایی نیز میتوانند بخندند (اما نه مثل انسان ها).
1.کسانی هستندکه درحالی از قبر بلند میشوند که فاقددست و پا هستند
این افرادکسانی هستندکه همسایگان خود را اذیت میکنند.
2.کسانی هستند که در نماز غفلت وسستی میکردند و در حالی از قبرخارج میشوند که صورتی همانندخوک دارند.
3.کسانی که زکات اموال خویش را نمی پردازند درحالی از قبر خارج میشوند که شکم آنهامانند کوهان شتر و پر از مار و کژدم می باشد.
4.کسانی هستند که مال را بر عهد و پیمان الهی ترجیح دادند درحالی ازقبرخارج میشوندکه از دهانشان خون جاری است.
(پناه بر خدا)
5.کسانی هستند که در خفا و پنهانی گناه می کردند و از خداوند که در هر حال، ناظر، بینا و شنوا است نمی ترسیدند.
ودرحالی از قبر خارج میشوند که جسم وتن آنها بادکرده و پوسیده است سبحان الله
6.کسانی هستندکه شهادت دروغ می دادند درحالی از قبر خارج خواهند شد که گردنشان قطع شده است
7.کسانی هستند که کتمان شهادت می کنند و عمدا" گواهی نمی دهند در حالی از قبر خارج میشوند که ازدهانشان خون وچرک جاری است
8.گروه زناکارانی هستندکه بدون توبه وفات کردند در حالی ازقبرخارج خواهند شد که کور هستند.
9.کسانی هستندکه مال یتیمان را به ناحق خورده اند درحالی از قبرخارج میشوند که چهره هایشان سیاه وچشمها و شکمشان پراز آتش است.
10.کسانی هستندکه نافرمانی پدر و مادر را میکنند درحالی از قبر خارج خواهند شد که جسمشان گرفتاربیمارى برص وجذام شده است.
11.کسانی
هستند که شراب مینوشند در حالی از قبر خارج میشوند که نابینا هستند و
دندانهای آنها مثل شاخ فیل و لبهای آنها بر سینه هایشان آویزان و زبان آنها
بر قسمت رانها آویزان است وازشکم آنهاکثافت بیرون می آید
الله اکبر سبحان الله
12.حضرت رسول اکرم می فرماید:
گروه دوازدهم هم در حالی خارج میشوند که چهره آنها مانند شب چهارده نورانی و از پل صراط مانند برق مى گذرند
اینهاهمان گروهی هستند که به نماز اهتمام می ورزیدند و عمل نیک انجام میدادند
اگه خواستی ثواب ببری و اون دنیا غافل گیر شی واسه دوستات بفرست خجالتم نداره
ً❤بزارید دور دنیا بچرخد❤
ان شاءالله که شما گروه دوازدهم هستی، بلند صلوات بفرست و نشر بده
وحشتناکترین دیالوگ مادر در خانه
بیا ببینم این چیه؟
یعنی آدم سکته میکنه که چی پیدا کرده!!
@@@
یه جا نوشته بود:
فندک یادگاری رفیقم سیگاریم کرد!!!
.
.
.
سوال من اینه:
اگه به جای فندک کتاب فیزیک بهت داده بود الان دانشمند شده بودی؟؟؟
والا! مردم دنبال بهونه میگردن
به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟؟
میگه از شوهرش؟؟ پ نه پ چسبیده بود کف ماهیتابه کفگیر زدم جدا شد
سر سفره عقد ، حاج آقا: آیا بنده وکیلم ؟
عروس: پــ نـه پــ متهمی !
تو اتاق عمل نوزاد تازه به دنیا اومده به دستیار میگم چاقو رو بده
میگه میخوای بند نافو ببری؟ پ نه پ میخوام رقص چاقو کنم از مامان بچه شاباش بگیرم!
خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به
درون بیشه زار کنار زمین شد.
خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.
قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.
شوهر مریم چند ماه بود که در بیمارستان
بسترى بود. بیشتر وقتها در کما بود و گاهى چشمانش را باز مىکرد و کمى
هوشیار مىشد. امّا در تمام این مدّت، مریم هر روز در کنار بسترش بود. یک
روز که او دوباره هوشیاریش را به دست آورد از مریم خواست که نزدیکتر
بیاید. مریم صندلیش را به تخت چسباند و گوشش را نزدیک دهان شوهرش برد تا
صداى او را بشنود.
شوهر مریم که صدایش بسیار ضعیف بود در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود به آهستگى گفت: «تو در تمام لحظات بد زندگى در کنارم بودهاى. وقتى که از کارم اخراج شدم تو کنار من نشسته بودى. وقتى که کسب و کارم را از دست دادم تو در کنارم بودى. وقتى خانهمان را از دست دادیم، باز هم تو پیشم بودى. الان هم که سلامتیم به خطر افتاده باز تو همیشه در کنارم هستى. و مىدونى چى میخوام بگم؟»
مریم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: «چى مىخواى بگى عزیزم؟»
شوهر مریم گفت: «فکر مىکنم وجود تو براى من بدشانسى میاره!»
سه تا زن توی تصادفی کشته شدن و سه تاشون رفتن بهشت ....
...
دمِ درِ بهشت مامور نگهبان گفت: شما آزادید هر کاری بکنید ، تنها قانون اینجا اینه که : روی اردک ها پا نذارین ...
زنها قبول کردن و رفتن توی بهشت. خیلی زیبا و سرسبز بود ولی همه جا پر از اردک بود ....
همونجا اولین زن پاش رفت روی یه اردک و ازدک له شد ....
مامور نگهبان همون لحظه همراه با یه مرد خیلی بدقیافه اومد و گفت : تو قانون رو نقض کردی و بر
ای تنبیهت باید تا ابد با این مرد بمونی ....
فردا اون روز ، زنی دوم پاش رفت روی اردک و مامور نگهبان سریع اومد و همراهش یه مرد زشت دیگه بود و گفت : توام قانون رو نقض کردی و باید تا ابد با این مرد بمونی برای تنبیه ....
زن سوم که اینا رو دیده بود خیلی ترسید و حواسشو جمع کرد که پاشو روی اردک ها نذاره ....
چند ماه همینجوری گذشت که یه روز نگهبان با یه مرد فوق العاده خوش تیپ و زیبا اومد ...
نگهبان رو به زن کرد و گفت : شما باید تا ابد پیش همدیگه بمونید ...
زن که توی عمرش همچین مردی ندیده بود با ذوق از مرده پرسید : واااای من نمیدونم چکار کردم که پاداشم تو هستی ....
مرده گفت : منم چیزی نمیدونم فقط یه اردک رو له کردم!!!!!
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و گفت: ” یک فنجان قهوه برای من بیاورید.”
صدایی از آن طرف پاسخ داد: ” شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی ؟”
کارمند تازه وارد گفت: ” نه ” صدای آن طرف گفت: “من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق”
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: ” و تو میدانی با کی حرف میزنی بی چاره.”
مدیر اجرایی گفت: ” نه ” کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت!!!
ببخشید یکماه تمام ریختیم و پاشیدیم و تو چه صبورانه از ما پذیرایی کردى . دعوتنامه فرستادى به رسم هر سأله عده اى گرما را بهانه کردند و روزهاى طولانی را و نیامدند عده اى بیمار بودند عده اى گفتند کار بیرون داریم و نمیتوانیم ما هم که آمدیم فکر نکنم میهمان خوبی برایت بودیم زبانمان بسته بود ولى غیبت کردیم چشممان را بر خیلى چیزها نبستیم بی حالى و ضعف را بهانه کردیم و اکثرا خواب بودیم آنقدر مهربانى که خوابمان را هم جزو عبادتمان حساب کردی میزبان خوب و صبور من به امید ساعات إفطار و مستجاب شدن آرزوهایمان بود که ساعات پایانى روز را در دل غرغر کردیم و نالیدیم از این همه ساعت روزه دارى و تو مى دیدى و به رویمان نیاوردى چقدر تو خوبی و من شرمگین سراپا تقصیر در این شب آخر این ضیافت عاجزانه میخواهم ببخش و ما را بدرقه کن از گناهان و قصورمان درگذر هنوز چشممان به نگاه مهربانت است دلمان میخواهد باز مهمانت شویم میدانم در را به رویمان نخواهى بست چون تو ارحم الراحمین هستى دلمان گرفته همیشه خداحافظى سخته و چیزى که سخترش میکنه مهربانى میزبانه .......
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭